Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرآنلاین»
2024-05-01@12:14:13 GMT

واقعا خداوند علت آفرینش است؟

تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۵۰۸۵۶۲

واقعا خداوند علت آفرینش است؟

به گزارش مبلغ به نقل از ایکنا، جلسه درس تفسیر قرآن ابوالقاسم علیدوست با محوریت تفسیر سوره حمد، در حوزه علمیه قم برگزار شد.

در ادامه گزیده متن جلسه را می‌خوانید؛

به مناسبت بحث از تفسیر سوره حمد، وارد تفسیر «بسم الله» شدیم. اولین حرف «باء» است. هفته گذشته در این رابطه به دو مطلب اشاره کردیم؛ یکی تعیین باء بسم الله و دوم اینکه متعلق حرف باء چیست.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مطلب جدیدی که گفتیم این بود که این باء یک دفعه از طرف بنده است که مثلا در آغاز کار بسم الله می‌گویم. در اینجا ممکن است برای تبرک یا استعانت باشد ولی بعضی وقت‌ها بسم الله قول خداوند است مثل بسم اللهی که در قرآن است.

در مورد باء بسم الله قرآن خیلی حرف زدند. یک حرف این است که ما باء را سببیت بگیریم و بگوییم متعلق به عامل مناسب در سوره است. مثلا در سوره توحید حرف باء متعلق «قل هو الله احد» است. گویا خداوند فرموده است «قل هو الله احد» به سبب «بسم الله الرحمن الرحیم».

امام خمینی(ره) در تفسیر سوره حمد این حرف را می‌زند که حرف باء را برای سببیت بگیریم. ایشان روی این حرف نمی‌ایستد و وقتی می‌خواهد توضیح دهد از آن باء مصاحبت درمی‌آید در حالی که این دو با هم فرق دارد. ایشان روی این حرف هم قرار ندارد. من نمی‌خواهم در تفسیرمان به نقل و نقد اقوال بپردازیم و اگر جایی هم وارد می‌شویم برای روشن‌تر شدن مطلب است. این حرف مثبت می‌خواهد. وقتی مثبت نداشته باشد مرحوم آقا مصطفی خمینی، پسر امام خمینی می‌آید می‌گوید این حرف‌ها درست نیست، بلکه بسم الله برای تبرک است. پس از نظر ایشان کل بسم الله برای تبرک است. وقتی خداوند می‌فرماید یعنی می‌خواهد به ما یاد بدهد، وقتی ما می‌گوییم به این جهت است که یاد گرفتیم.

ممکن است یک کسی بگوید حرف باء برای سببیت باشد یا برای استعانت و تبرک باشد چه اهمیتی دارد؟ نهایتا ما که بسم الله را می‌گوییم. بله، اینها ثمرات معرفتی دارد ولی جزء ضرورت‌های بحث ما نیست. در عین حال این مطلبی که الآن می‌خواهم عرض کنم از مباحث مهم است که باید بدانیم و دنبال کنیم.

رابطه خداوند با مخلوقات

اگر ما بخواهیم باء بسم الله را مشخص کنیم باید ببینیم رابطه خداوند با بندگان یا مخلوقات چگونه است؟ چقدر ادبیات در این رابطه تولید شده است. چقدر انسان‌ها تکفیر و تفسیق شدند. این بحث بحث قرآنی و اسلامی نیست بلکه بحثی جهانی است. قبل از اسلام در یونان در فلسفه مطرح بوده است. اول ما باید خدا را قبول کنیم و بعد به وجود عالم اعتراف کنیم، چون شاید کسی خدا را قول نداشته باشد یا عالم را خیال بداند.

یک بحثی که از گذشته وجود داشته این بوده است که آیا می‌توانیم از تعبیر علت و معلول برای تبیین رابطه خداوند و مخلوقات استفاده کنیم یا خیر. یکی از اشکالات مخالفین فلسفه نسبت به فلسفه همین است که می‌گویند شما می‌خواهید بگویید خداوند علت است و عالم معلول و جدایی بین خدا و خلق خدا بیندازید و این جدایی کفر و شرک است. البته امام صادق(ع) در روایت مفضل، تعبیر علت را برای خداوند به کار بردند. به هر صورت برخی از این تعبیر خوششان نمی‌آید، حتی از تعبیر سبب و مسبب هم خوششان نمی‌آید.

پیشنهادی که برخی ارائه می‌کنند این است که همان تعبیر که قرآن دارد را استفاده کنید و آن، تعبیر خلق و خالق یا تعبیر تجلی است. اگر این تعابیر استفاده شود دیگر کسی ایراد نمی‌گیرد. تعبیر آیت الله هم بارها در قرآن تکرار شده است. چقدر خوب است ما هم از این همین تعابیر استفاده کنیم. چرا تعبیری استفاده کنیم که دردسر درست کند چون عرفا می‌گویند این معانی که از سخنان ما برداشت شده است را نمی‌خواستیم بگوییم.

حالا اگر کسی تعبیر به علت کند، چه کسی گفته علت از معلول جدا است؟ چون علت مخالفت برخی این است که می‌گویند علت از معلول جدا است ولی خدا از خلقش جدا نیست. ضمن اینکه تعابیری که ائمه(ع) دارند مثل «خلق الاشیاء من العدم» همین معنا را می‌رساند. به همین جهت ایرادی ندارد ما تعبیر علت و معلول یا سبب و مسبب را استفاده کنیم یا تعبیر خلق و تجلی را به کار ببریم. نهایتا شیخ محمدتقی آملی می‌فرمود من بحثم را می‌کنم، حوزه فلسفه را هم گرم نگه می‌دارم ولی به آنچه واقع است باور دارم. به هر ترتیب به نظر ما نباید به اصطلاحات گیر دارد.

۶۵۶۵

کد خبر 1701661

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: استفاده کنیم بسم الله حرف باء

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۵۰۸۵۶۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آیا صدام حسین واقعا «دیوانه خاورمیانه» بود؟

فرارو- روانشناسان مختلفی به تحلیل شخصیت "صدام حسین" دیکتاتور اسبق عراق پرداخته اند. یکی از شناخته شده‌ترین آنان "جرولد مورتون پست" روانپزشک و تحلیلگر سابق سیا بود که در برخی از منابع از او به عنوان ابداع کننده "روانشناسی سیاسی" نیز یاد شده است.

قسمت اول گزارش فرارو با عنوان "آیا صدام حسین واقعا "دیوانه خاورمیانه" بود منتشر شد. در گزارش اول به بررسی نظرات مورتون پست درباره صدام پرداخته شد. در ادامه قسمت دوم گزارش را می‌خوانیم:

دیدگاه‌های روانکاوانه دیگر درباره صدام

از دیگر روانشناسانی که به بررسی ویژگی‌های روانی صدام پرداخته اند می‌توان به "اوبری ایملمن" دانشیار روانشناسی در دانشگاه سنت جانز در امریکا اشاره کرد.

از دید او صدام حسین را می‌توان از نظر روانکاوانه در قالب سندرم "خودشیفتگی بدخیم" توصیف کرد. مولفه‌های اصلی این سندرم خودشیفتگی بیمارگونه، ویژگی‌های ضد اجتماعی، ویژگی‌های پارانوئید و پرخاشگری بدون محدودیت است.

او در این باره نوشته است: "صدام حسین خودشیفتگی بیمارگونه را از خود نشان می‌دهد الگویی شخصیتی که با بزرگ نشان دادن بیش از اندازه خود و اعتماد به نفس بیش از حد شناخته می‌شود تا حدی که فرد را از همدردی با درد و رنج آنان ناتوان می‌سازد. افراد دارای این ویژگی‌ها عاری از همدلی و رنج انسانی هستند که به آنان اجازه می‌دهد تا به همان راحتی که می‌خواهند دشمنان خود را وحشیانه حذف کرده و علیه مردم خود دست به جنایت بزنند".

او می‌افزاید: "چنین رهبران بی پرنسیب (فاقد اصول) و خودشیفته‌ای با احساس غرور و خودپسندی‌ای که دارند نسبت به رفاه و آسایش حال دیگران بی تفاوت هستند. آنان میل به استثمار دیگران را دارند و یا دست کم انتظار دارند از سوی دیگران برسمیت شناخته شده یا مورد توجه ویژه قرار گیرند بدون آن که مسئولیت‌های متقابلی را بپذیرند. نادیده گرفتن حقوق دیگران و گرایش به نادیده گرفتن قرارداد‌ها در آنان دیده می‌شود. آنان اعمال متهورانه را با خیال پردازی‌های گسترده و تعصبات صریح توجیه می‌کنند. این نظر توصیفی این عده ممکن است به عنوان افراد فاقد "سوپرایگو"* (فراخود) توصیف شوند که نشان دهنده بی وجدان بودن و بی اخلاق بودن در قبال سایرین است. این افراد، غیر وفادار و استثمارگر ویژگی‌های مشترکی با شیادان و شارلاتان‌های جامعه دارند. آنان نسبت به قربانیان شان کینه توز بوده و آنان را تحقیر می‌کنند. آنان در شیوه‌های نفوذ اجتماعی مهارت دارند.

آنان به بیگناهی تظاهر می‌کنند و در فریب دادن مکارانه دیگران با جذابیت و زرنگی شان مهارت دارند. جهت گیری اصلی آنان خیانت کردن به دیگران است و استدلال شان این است: "پیش از آن که آنان با شما این گونه رفتار کنند شما با آنان این گونه رفتار کنید". آنان با سبک حیله گرانه شان مدام درمحاسبات شان نقشه کشیده و دیگران را دستکاری می‌کنند. آنان خودمحور هستند نسبت به نیاز‌ها و حقوق دیگران بی تفاوت بوده و در شکار افراد ضعیف و آسیب پذیر مهارت دارند. آنان فاقد احساس گناه واقعی هستند و وجدان اجتماعی اندکی دارند و اصولا فرصت طلبانی هستند که از فریب دادن سایرین لذت می‌برند و به دلیل سهل اغوا شدن سایرین آنان را تحقیر می‌کنند".

ایملمن در ادامه تحلیل خود درباره ویژگی‌های روانی صدام به ویژگی‌های "ضد اجتماعی" (سایکوپاتیک) در او پرداخته و می‌نویسد:" وجدان اجتماعی ضعیف افراد خودشیفته بدخیم اساسا توسط منفعت شخصی اداره می‌شود. رهبر خودشیفته بدخیم همچون صدام با انگیزه‌های قدرت و خود بزرگ بینی هدایت می‌شود. با این وجود، غیر اخلاقی بودنش به او اجازه می‌دهد تا از عقاید اصولی و اعتقادات عمیق دیگران (برای مثال از ارزش‌های مذهبی یا شور ملی) برای تحکیم قدرت خود سوء استفاده کند.

مواجهه چنین افرادی با تهدید مجازات منصرف شان نمی‌کند. آنان به شکل منحصر بفردی در برابر انگیزه‌های اقتصادی، تحریم‌ها یا هر فشار دیگری که فاقد زور و استفاده از قوه قهریه باشد مقاومت می‌کنند. آن‌ها دارای ویژگی‌های ضد اجتماعی و اساسا حریص هستند. آنان احساس می‌کنند زندگی حق شان را به آنان نداده و دیگران سهمی بیش از حق شان دریافت کرده اند. بنابراین، حسادت میل به انتقام جویی در وجودشان برانگیخته می‌شود و آرزوی گرفتن چیزی را دارند که از آن محروم شده اند. از دید آنان تنها با در اختیار داشتن قدرت می‌توان به این حق دست یافت".

ایملمن اشاره می‌کند در پس‌نمایی بزرگ‌تر از شخصیت رهبرانی چون صدام ذهنیت پارانوئیدی و باور آنان به تحت محاصره قرار گرفتن وجود دارد و به همین خاطر چنین افرادی منزوی هستند. او می‌نویسد: "افرادی که در رأس قدرت هستند و دچار خودشیفتگی بدخیم و پارانوئیدند، تشنه قدرت، بی اعتماد و کینه توز نسبت به سایرین و هم چنین به شدت حسود هستند. آنان جنگ طلب بوده و میل بیرحمانه‌ای برای انتقام از دیگران و پیروز شدن بر آنان دارند. آنان بدخواهی‌ای که درون خود احساس می‌کنند را به دیگران نسبت می‌دهند. باور‌های آزاردهنده آنان ممکن است ابعادی تقریبا هذیانی به خود بگیرد. ویژگی بارز پارانویای بدخیم جهت گیری شدید نسبت قدرت و نیاز همزمان به مقاومت در برابر همه تاثیرات خارجی است.

این افراد سرسختانه به استقلال و اعتقاد به ارزش شخصی خود می‌چسبند. آنان انتقاد از خود را دارای انگیزه بدخواهانه به منظور تضعیف عزت نفس و خنثی کردن استعداد‌های شان و تسلیم شدن در مقابل اراده دیگران قلمداد می‌کنند. این رهبران امتیازات کمی می‌دهند و تمایل دارند تا جایی که لازم است خشونت را تشدید کنند و تا زمانی که دیگران تسلیم نشوند از تسلیم شدن خودداری می‌کنند. با این وجود، این رهبران بدخواه محدودیت‌ها پیش روی شان برای دستیابی به جاه طلبی‌های شان را تشخیص می‌دهند".

همانندی‌های روانی صدام با هیتلر

فردریک ال کولیج" و "دنیل ال سگال" پژوهشگران دانشگاه کلرادو با انجام پژوهشی که در نشریه روانشناسی نظامی در سال ۲۰۰۷ میلادی منتشر شد به این نتیجه رسیدند که صدام بسیاری از مولفه‌های اختلال شخصیتی "آدولف هیتلر" را داشته اگرچه از نظر آنان ویژگی سادیستی (دگرازار گرایانه) در صدام قوی‌تر از هیتلر بوده است. آنان در مقاله خود در این باره نوشته اند: "به نظر می‌رسد که یک مجموعه اختلال شخصیتی تحت عنوان چهار بزرگ برای این دو دیکتاتور وجود داشته و آنان سادیست، ضد اجتماعی، پارانوئید و خودشیفته بودند. هم چنین مشخص شد که صدام احتمالا برخی از صفات یا ویژگی‌های اسکیزوفرنی پارانوئید که در آن ذهن بیمار با واقعیت منطبق نیست را داشته است. پیامد‌های دیپلماسی و مذاکره با افرادی با چنین مشخصات شخصیتی این گونه بیان می‌شود:"او مردی خطرناک با تسلیحات خطرناک است".

آنان می‌افزایند: "افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید به طور فراگیر نسبت به دیگران بی اعتماد و مشکوک هستند و انگیزه‌های دیگران را معمولا بدخواهانه تفسیر می‌کنند. افراد مبتلا به این اختلال معمولاً تصور می‌کنند که افراد دیگر از آنان سوء استفاده می‌کنند، به آنان آسیب می‌رسانند یا آنان را فریب می‌دهند حتی اگر هیچ گونه شواهدی برای حمایت از این دیدگاه شان وجود نداشته باشد. آنان در مورد وفاداری و امانتداری دوستان و اطرافیان شان دچار سوء ظن هستند. این الگو قطعا با شخصیت صدام انطباق دارد.

جلسه معروف او در سال ۱۹۷۹ میلادی با حضور نخبگان حزبی و مقام‌های ارشد شاهدی قوی است که نشان می‌دهد او دچار پارانویا بود. در آن جلسه او در حال سیگار کشیدن است و بیش از ۲۰۰ مقام عراقی در حال گوش دادن به سخنان اش هستند. او اعلام می‌کند که خائنانی در میان آنان هستند و دستور بازداشت شان را صادر می‌کند. او در آن جلسه اغلب می‌خندد و لبخند می‌زند. اعضای حزب به عنوان خیانتکار معرفی شده و به طور علنی تحقیر شده و برای اعدام از صفوف دیگر اعضا بیرون کشیده می‌شوند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی نسبت به دیگران دچار بی اعتنایی فراگیر هستند و مرتبا حقوق آنان را زیرپا می‌گذارند و نسبت به اقدامات آسیب زای خود برای دیگران احساس گناه نمی‌کنند. هم چنین، افراد خودشیفته ای، چون هیتلر و صدام همدلی کمی با دیگران دارند و یا اصولا احساس همدلی‌ای با سایرین ندارند.

افراد مبتلا به اختلال شخصیت سادیستی دارای الگوی فراگیر رفتار ظالمانه، تحقیرآمیز و پرخاشگرانه هستند. آنان از رنج روحی و جسمی دیگران لذت می‌برند، دروغ می‌گویند و به دیگران آسیب می‌رسانند و یا با استفاده از ایجاد ارعاب دیگران را وادار به انجام خواسته‌های خود می‌کنند. سادیست‌ها از ظلم یا خشونت فیزیکی به منظور تسلط بر یک رابطه استفاده می‌کنند و کنترل‌های رفتاری ضعیفی دارند. از این رو نیز نمونه‌های فراوانی در زندگی و اقدامات صدام نشان دهنده وجود این گونه اختلالات شخصیتی است. افراد پارانوئید اغلب بی اعتمادی و سوء ظن خود را به دیگران القا می‌کنند که هسته اصلی شخصیت و سازوکار دفاعی مرکزی آنان است. آنان از طریق فرافکنی تهمت آمیز و بدخواهانه خود به دیگران تهدید‌هایی را در جایی ایجاد می‌کنند که ممکن است قبلا وجود نداشته باشد.

درمان بیماران پارانوئید به شکلی غیرعادی دشوار است. با این وجود، افراد پارانوئید اغلب به طور شهودی به برخی افراد بیش از دیگران اعتماد دارند. در مذاکرات اولیه با صدام بر سر تسلیحات کشتار جمعی او احتمالا به برخی از مقام‌های دولتی بیش از دیگران اعتماد داشته است مانند اعتماد بیش‌تر به ملک عبدالله دوم پادشاه اردن در مقایسه با اعتماد کم‌تر به عبدالله  ولیعهد عربستان سعودی یا اعتماد بیش‌تر به کالین پاول وزیر امور خارجه امریکا در مقایسه با اعتماد کم‌تر به جورج بوش رئیس جمهور وقت امریکا. معدود مقام‌های ارشد جهان که صدام ممکن بود برای مذاکره به آنان اعتماد پیدا می‌کرد باید صاحب قدرت می‌بودند.

افراد پارانوئید به افراد ضعیف اعتماد ندارند. ویژگی‌های ضد اجتماعی صدام عدم همدلی با دیگران، انتقام جویی و نترس بودن او در برابر تحریم‌ها و مجازات‌ها همگی باعث می‌شدند که مذاکرات با او فوق العاده دشوار شود. به نظر می‌رسید که صدام به نادیده گرفتن نظر بازرسان تسلیحاتی افتخار می‌کرد. این رفتار تا حد زیادی ناشی از الگوی شخصیت ضداجتماعی او بود. کاملا قابل پیش بینی بود که صدام به بازرسی تسلیحاتی بازرسان به عمثابه یک میدان نبرد می‌نگریست. انگیزه‌های او بدون شک ایجاد خشم و تحقیر بازرسان خارجی بود".


گردآوری و ترجمه: نوژن اعتضادالسلطنه

منابع:

Coolidge, Frederick L. , Segal Daniel L. (۲۰۰۷) , Was Saddam Hussein Like Adolf Hitler? A Personality Disorder Investigation, Military Psychology.

Immelman, Aubrey (۲۰۰۳) , The Psychological Profile of Saddam Hussein, Unit for Study of Personality in Politics.

Post, Jerrold M. (۱۹۹۱) , Saddam Hussein of Iraq: A Political Psychology Profile, Political Psychology, Vol.۱۲, No.۲, pp. ۲۷۹-۲۸۹

دیگر خبرها

  • آیا صدام حسین واقعا «دیوانه خاورمیانه» بود؟
  • با 11 مدال طلای کشتی، توقع یک طلا از تیم ملی، واقعا بی‌انصافی است
  • کری مک‌منمن با توخل: گفتم موفق باشی، نه اینکه ببری!
  • آیا زالو واقعا می‌تواند درمان کننده باشد؟
  • زیبایی نقاشی خداوند در طبیعت زیرکوه
  • چگونه به هنر نگاه کنیم و واقعا آن را ببینیم؟
  • تعبیر جالب مسعود ده‌نمکی از فعالیت‌های شهید آوینی + فیلم
  • واکنش کاربران شبکه‌های اجتماعی به کاهش قیمت دلار در روز‌های اخیر
  • قطعی ۱۷ ساعته آب منازل شهرک سازمانی والفجر در پرندک
  • تعلیم و تربیت زیر ساخت اصلی سعادت و پیشرفت کشور است